جدول جو
جدول جو

معنی حجله کش - جستجوی لغت در جدول جو

حجله کش
(سَرْ، رَ تَ / تِ)
حجله ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر داروی سمّی به شکل گرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفت های گیاهی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
کسی که پیشه اش نصب کردن لوله است
فرهنگ فارسی عمید
(لَ/ لِ کَ / کِ)
مرکّب از: بیله + کش، چوب خرد سرپهن که بدان گل از بیل بسترند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ کَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیردان چرداول شهرستان ایلام. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
آن جماعت که سبد میوه بر سر دارند. (از فرهنگ رشیدی). حامل سله. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
حمل کننده غله از جایی به جایی. کشندۀ غله: میّار، غله کش از جایی به جایی. (منتهی الارب). شتران غله کش. ستور غله کش
لغت نامه دهخدا
(وُ قا)
در تداول عامه، آنکه بیگاری کند. آنکه با مزدی سخت اندک برای کسی خدمت کند. رجوع به تله کشی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آنکه لوله کشد. آنکه شغلش لوله کشی است، یعنی نصب لوله ها در مواضع خود کند
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ تَ / تِ)
هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیدۀ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
شرمگین. (آنندراج). شرمسار. خجلت زده. شرم زده. آنکه خجلت کشیده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از غله کش
تصویر غله کش
حمل کننده غله از جایی بجایی کشنده غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
آنکه لوله ها را نصب کند
فرهنگ لغت هوشیار
مایکش آلت و ابزاری که برای کشتن حشرات مانند پشه مگس ساس و غیره بکار برند، داروی سمی که برای کشتن حشرات استعمال شود از قبیل امشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
((~. کُ))
هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گربه را دم حجله کشتن
تصویر گربه را دم حجله کشتن
((گُ بِ))
کنایه از زهره چشم گرفتن در اولین برخورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجله کن
تصویر عجله کن
شتاب کن
فرهنگ واژه فارسی سره
کسی که غوزه های درشت پنبه را در هنگام غوزه چینی، با رندی
فرهنگ گویش مازندرانی
راه ویژه ای که پیوسته احشام از آن عبور کنند، مقامی پایه ای در آوازهای چهارگانه ی موسیقی کتول و استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
جرم کشوسیله ای که با آن رسوب قنوات، جویبار و چاه را تخلیه
فرهنگ گویش مازندرانی